صدا ، اينگونه به خاك سپرده شد!

سال هاي 55 يا 56 بود.دقيقن يادم نيست همين قدر به خاطر دارم اواخر شهريورماه بود.ما پنج شش نفر بچه هاي قد و نيم در جاده هاي خاكي محل در حال بازي بوديم . ساعت حدود شايد دو و نيم الي سه ي بعد از ظهر بود.گرما گرم بازي بوديم كه شيرو با وجود اينكه يكي دو سال از ما بزرگتر بود بطور برق آسا گفت:«خردنن بي سسXerdanen bi sass» بچه ها ساكت!

ما هم به پيروي از دستور ايشان مثل چوب كبريت خشك ايستاديم . او بر گشت به سمت روستاي شمالي دستانش را به سمت گوش هايش برد تا صدايي را كه رد يابي كرده به دقت گوش فرا دهد. با شورو شوق لبخندي زد و گفت:«مسه masa» مي شنويد؟! سازنده ! بچه ها صداي ساز!

 

ادامه مطلب

سيب باغ

فاطمه رهبر

كرا كتاب داستان خانم . مامان ايتا عالمه سبزي ميان نيشته كرا غرغر كونه اصغرَ سر كي از زواله مشق نيوشتنا سرا گيفته و تماما نكوده ... كوچدانه اتاقَ ره كي هر جايا فاندره ، اصغر دفتر كيتاب فوجه.

سارا خو پئرَ بوشوداره سر سيبَ باغَ . انَ ره كي كرا كرمَ ميوه جه ، امه گويه . سارا پئر ،‌دو دس داره سارا گويه مي پئر مهربانه ،‌خنده مره گپ زنه ، سارا روسري ، درختَ سيبانَ مانه ؛ سرخَ سرخ.

مي مارجه واپرسم : امن سيبَ باغ ناريم ؟

جيرَ چومي مرا فاندره ،‌ايتا موشته شويد خود دست گيره :

ـ امن گور ناريم تا كفن بداريم .

 

ادامه مطلب

نهضت ميرزا كوچك جنگلي


 

يازدهم آذر هر سال در تقويم تاريخي مان ، سالروز شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي ست . و هر سال آخر ماه برگ ريزان پاييز ، آزاديخواهان ايران ، همراه با گيلانيان غيور اين روز را پاس مي دارند.

تالشان نيز بخش عظيمي از مبارزات ميرزا را كه در منطقه فومنات روي داده به عهده داشته اند. علي الخصوص شهيد غلامعلي باباماسوله كه خود قبل از نهضت جنگل در هسته ي اوليه آن مشاركت داشته و پيش تر از آن هم با مبارزين «اتحاد اسلام» آنگونه كه در بيانيه يي هم آمده است او يكي از اركان اصلي در مرحله اول جنبش جنگل محسوب مي گرديد.

 

ادامه مطلب

استادحسين قوللرآغاسي

و

 نقاشي قهوه خانه يي

حسين فرزند علي رضا قوللر آغاسي بود. علي رضا يكي از هنرمندان و استادان نقش پرداز بر روي كاشي و قلمدان به شمار مي رفت. حسين فن و هنر نقش اندازي روي كاشي و روغن كاري بر ديوار را از نه سالگي نزد پدر آموخت . در آن زمان استاد علي رضا يك كارگاه كاشي پزي در خيابان الماسيه (باب همايون) داشت . پس از مرگ پدر چندي كارگاه او را مي گرداند. محمد مدبردوست و همشاگردي اش در كارگاه پدر،‌او را در اين دوره كوتاه در نقش اندازي روي كاشي و گرداندن كاشي او را ياري مي داد . پس از چندي كارگاه و كار كاشيگري را رها كرد و به نقاشي ساختمان پرداخت.

ادامه مطلب

انتخابات جمهوري آذربايجان و محو تالش!

سومين دوره انتخابات رياست جمهوري آذربايجان بعد از مرگ حيدرعلي اُف با پيروزي سومين بار فرزندش الهام علي اُف به پايان رسيد. در اين خصوص مي خواستيم مطلبي را قلمي نماييم ، اما ديديم كه افكار عمومي از كنارش گذشته و داده هاي ارايه شده با تنوع خاصي در دسترسي آنهايي كه اين موضوع را دنبال مي نمودند قرار گرفته است . و اگر زياده هم به اين مسئله پرداخته شود اصل سوژه ، لوث خواهد شد و از طرفي هم نمي توان چشم و گوش بسته از كنارش كه به تالش بر مي گردد گذشت.

با توجه به احساس مسئوليتي كه نسبت به اين واژه داشته و داريم نياز است به يك نكته حياتي اشاره نماييم و آن اينكه چگونه با گذشت زمان تالش دارد همچون شمع مي سوزد و قطره قطره فرو مي چكد و محو مي گردد. و با فرو چكيدن هر قطره اش ، آن مقدار كورسو نيز در حال خاموشي ست.

ادامه مطلب

آگهي به تاريخ!

چند روز قبل بر حسب نياز براي جستجوي مطلبي به آرشيو رجوع نموده تا آنچه كه در پي اش بودم ، براي فيش برداري استفاده نمايم . در لابلاي آنها به مطبوعه يي بر خوردم كه تاريخ دهه اول انقلاب را كه بر مي گردد به سال هاي 59و58 و در آن به نقل از يكي از سران ليبراليزم كه فرزند ناخلف همان امپرياليزم باشد و قبلن برادر بزرگتر همان فئوداليزم بود ، در رقابت با آن به درستي ـ اگرچه خود نمي دانست ، ولي زد به هدف روي سيبلي كه در برابرش قرار داشت و آورده بود:« ... اينهايي كه در تركمن صحرا زمين هاي خوانين را به اشتراك گذاشته اند تا از محصول شان ايدئولوژي درو نمايند ، پدران شان قبلاً خوانين همان رعايا بودند و امروز فرزندان شان با قلم اشراف پرستانه ي پدران شان رؤيت نموده اند . اگر به خوبي به گذشته ي همان پدران شان بر گردند كه با زور و چپاوول حاصل شان را مي ربودند و اينها با قلم ، تفكرشان راو...».

ادامه مطلب

 

چِکیستَه جان

دَرَمَه یاسون دَچَکِه

هرچی بَه وُ بَه

ادامه مطلب

«ديه لونه» در غبار و غارت!

(حسين سليماني)

دهيار وزمتر 

اشاره :

مقاله يي گزارش گونه از طرف  دهياري  وزمتر

بدست  مان  رسيد ه است . از آنجايي  كه  نكات

با ارزشي در سطر  به  سطر  آن  نهفته است و

در منطقه  هم  كاربرد  اساسي دارد و به خوبي

از اين دريچه ي مجازي مي تواند راهگشا باشد:

روز دوشنبه تاريخ هشتم مهر 92 در سالن اجتماعات اداره آموزش پرورش ماسال سميناري تحت نام « گردشگري ، آب و صنعت توريسم» به همت ميراث فرهنگي و ساير ادارات مرتبط شهرستان ماسال بر گزارشد. ما نيز به رسم معمول جزء يكي از مدعوين جلسات دهياري ها و شوراهاي اسلامي روستا بخش شاندرمن  در اين محفل بوديم . در نماي كلي برگزاري چنين همايش ها و سمينارهايي در عصر كنوني كه با پيشتازي اينترنت روبروييم بسيار جالب توجه بود و خصوصاً براي نسل جواني كه جهان را دهكده يي كوچك مي بيند و ميحط زيست و ميراث فرهنگي و ساير نهادها شايد برايشان چندان دلخوش كننده نباشد . چرا كه آنها مي توانند با يك كليك جهان را پيش روي خويش داشته باشند . ولي براي ما شايد يك جلسه راهبردي بود تا آن را به روستا گسيل داشته و اين نو نگرش ها را بتوانيم در آنجا فرهنگ سازي نماييم و به نوعي از وظايف دهياري و شوراهاي اسلامي روستاها تلقي مي گرديد.

 

ادامه مطلب

انديشه ي خيام در شعر معاصر

(ليلا كردبچه / دانشجوی دوره ی دکتری ادبیات معاصر)

حكيم عمر خيام نيشابوري از جمله شاعراني است كه سهم بسزايي در شعر پس از خود داشته اند . او در كنار سعدي ، حافظ و مولوي بيشترين سهم تاثير گذاري بر ادبِ پس از خود را در ميان ديگر شاعران داشته و اشعار او از معدود اشعار تاثير گذاري است كه به انتقال فضاي فكري و نوعي بينش و جهان بيني منجر شده اند .

 

ادامه مطلب

 

تكامل در هنر يك سنت بشري است

گفت‌و‌گو از بهنام ناصح

گفت‌و‌گو با رضا ژاله استاد سازسازي

استاد محمد رضا ايلدار ژاله در سال 1326 در مشكين شهر بدنيا آمد. پس از بازنشسته شدن پدر نظامي‌اش به همراه خانواده به تهران مهاجرت كرد. از سال 1357 كه كارگاه سازسازي خود را افتتاح كرده، تاكنون بيش از هزار ساز ساخته و چندين ساز ابداع كرده‌است. در اولين آشنايي در مي‌يابيد كه در اين مدت تنها به تعمير و ساختن ساز مشغول نبوده بلكه بيش از آن به ساختن شخصيت و ارتقاي معنوي خود كوشيده‌است.وقتي از وي در خصوص نام استادش سوال مي‌كنيم به تلخي اين خاطره را به ياد مي‌آورد: « روزي به يكي از اساتيد تلفن كردم و اجازه خواستم كه براي شاگردي به نزدش بروم و تاكيد كردم كه اگر مرا بپذيريد مزاحمتي براي شما ايجاد نمي‌كنم و با نگاه كردن سعي مي‌كنم نكات لازم را ياد بگيرم. ايشان گفتند: جداً ؟! و من پاسخ دادم: بله استاد گفت: اتفاقاً تو را لازم ندارم ! و تلفن را قطع كرد.»

 

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 30