اشاره :

شعرزيبا و ماناي «گويش رامسري» از آثار ملك الشعراي

 رامسر و تنكابن ،‌استاد هلاكو خلعتبري بوده با توضيحات

 پرمعني كه به همراه دارد. البته با سپاس از استاد ، تقديم

بازديدكنندگان فهيم مي نماييم.***

«...

زنده ياد استاد شيون فومني در«منظومه گاو»از كد خدا حرف زده بود بنده تحت تأثير شعر ايشان قرار گرفتم و اين شعر را سرودم كه بعد از چندين سال ديگر در شب شعر تنكابن كه براي يادمان نيما گذاشته بودند براي اولين بار ايشان را زيارت كردم و شعرم را خواندم و مورد تشويق زياد حاضرين و همچنين مرحوم شيون فومني قرار گرفتم.

                                                        رامسر هلاكو خلعتبري»

حي علي خير العمل

خنده گونن دَوايَه

اَمَّه مِره بلايَه

اگر مي لب خندنه

ادامه مطلب

 

... هنده بهار را دكته

(گويش رامسري)

ايلميلي هنده بهار را دكته

هنده مِن دامون ورف آب بوبه

ابرشون فرار كُنِن ، فرار كُنِن

ايلميلي ميشيم بومه روخونه كنار

چتر بزه مثل عروس

همه جا ميلجه ك شون ساز زنن

هال سر ، پرچين سر

 

ادامه مطلب

اولمايان كيمسه لر ، و ياغيش 

شعر آذري آذربايجان خودمان

(صالح عطايي)

هانسي يولدور

هارا گئدير

سوروشوروقگئده ـ گئده

سن آينانين سينيلارين يوك ائله دين اؤزون اوچون

بيلميريم ده نييه سيني دئيرسن

بلكه اَللريم بُوش قالماسين ،‌داريخماسين

ايندي حيات يادا اؤلوم قاباغي

اولمايان كميسه لرين سسي واردير آرادا

:«اوميدلي يا اوميدسيزده نه دئمك

هاچاندبرگي اونوتموشوق هربيريني.»

 

ادامه مطلب

با دكمه ي «آلن» رمز تالش باز شد!

 مقدمه:

آنچه كه در زير ملاحظه مي شود بر مي گردد به نقد يكي از دهها«ملت سازي هاي سياسي» كه هر از چند گاه در خارج از كشور به نام اقوام ايراني و تالش براي جوانان با احساس تدارك ديده مي شود.در اين سو هم دوستان داخلي شان آنرا با آب و تاب ترجمه كرده ـ اما دريغ از مختصر توضيح ،‌كه به صورت مواد خام در اختيار افكار عمومي ،‌خصوصن جوانان تالش قرار داده تا مؤيد شكل گيري ذهن شان باشد. ما هم در حقيقت اين يادداشت را مي بايستي سه هفته ي پيش به نمايش مي گذاشتيم ،‌كه با خبر شديم قرار است طي مراسمي از پيشكسوتان موسيقي تالش تجليل شود و ديديم شايد عده يي بخواهند با سوء برداشت خاص خود اين دو را به هم ربط  بدهند... و از اين نوع حرف ها ـ‌  تا  خداي ناكرده بي حُرمتي به پيشكسوتان موسيقي تالش نشده باشد و صبر نموديم تا پايان برگزاري آن جشن . با اين توضيح مختصر ، ‌تحليل مورد نظر را تقديم خوانندگان فهيم مي نماييم.

ادامه مطلب

 

تحريك كردهاي عراق از طرف شاه


اشاره :

آنچه كه مشاهده مي كنيد برشي از روايتي ست كه به

صورت پاورقي سريالي در كيهان به چاپمي رسد و اين

اسناد چه شباهتي به تالشان آنسو و سياست هاي

پنهان و پيدايي كه در هفته ي آينده در همين خصوص

به نمايش خواهيم گذاشت و شايد پيش مقدمه يي

باشد براي اين يادداشت ـ كه خالي از لطف نيست :

در اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350، رژيم شاه شروع به تحريک کردهاي عراق عليه دولت اين کشور نمود. شاه اين اقدامات را با هماهنگي و همکاري آمريکا و اسرائيل انجام مي‌داد و منظور از آن، سرگرم کردن دولت عراق به درگيري‌هاي داخلي و دورنگاه داشتن اين کشور از درگيري‌هاي اعراب و اسرائيل و عدم فرصت به آن جهت ايجاد مزاحمت براي همسايگانش بود. کريستين دلانوا در اين زمينه مي‌نويسد:

 

ادامه مطلب

یادداشتی تحت عنوان «تالش با کمک همسایگان» که چه؟ برای مدیر سایت «تالشان» ارسال شده است تا جهت تنویر افکار عمومی به نمایش بگذارد و رونوشت آن نیز در اختیار جناب شهرام آزموده قرار گرفته که اگر صلاح دانستند در جریده شان بازتاب دهند!

 

انديشه ي نعمت ا... خان آلياني و...

در گفتگو با جمشيد شمسي پور «خشتاوني»

اشاره:

عكسي كه مشاهده مي نماييد از لاي يك فصل از پروژه ي عظيم ، به عاريه گرفته ايم ـ كه در مجله يي فوق تخصصي محبوب گيلان و كشور ، به چاپ رسيده است .البته با آن زير نويسي اي كه دست كمي از خود پژوهش هفت قسمتي ندارد ، كه هر قسمت اش در ده صفحه از هر شماره ي آن مجله ، به تاريخ سپرده شده است. جريده يي كه نه تنها در كشورعزيزمان ، بلكه درجهان مي درخشد . هر يك شماره از آن با تيراژي خيره كننده و خوشبختانه خواننده ي خاص خود را نيز دارد. از جمله دانشمندان ، ‌نويسندگان ، پژوهشگران نامي اقوام مختلف و... كه هر يادداشت كوتاه آن بلافاصله ثبت در تاريخ خواهد شد. خصوصن با آن تيم ورزيده ، با تجربه و سرد و گرم روزگار چشيده  و در كنارش سازمان هاي مردم نهادي كه با خود دارد ، اين مجله ي محبوب را به اوج رسانده است .مجله يي كه به تأسي از بزرگانش ،‌ از جمله مرحوم ابراهيم فخرايي ، ‌جهانگير سرتيب پور و... براي گيلك هاي نجيب اهل قلم ،همانند نگين انگشتري شده است و در شناسايي سنتش ، خانه هاي قديمي را مي خرند و پژوهشگر پرورش مي دهند و به نسل جوان شيوه ي در دست گرفتن قلم را مي آموزند. آنهم نه قلمي كه از اين و آن رونويسي كنند ،‌ بلكه به اندازه ي يك مؤسسه براي شان توليد مي آورند. و بايد گفت خدا قوت تان دهد دوستان . ناز شصت تان!!اما آن عكس درج شده [حساسيت مسئله و از عجايب روزگار!است. كلبه يي شبيه سازي شده ـ كه آيا نود و دو سال قبل درب اش آبي رنگ بود؟].كه در واكاوي از آن ، ‌قلم ژورناليست هاي جوان تالش را مي طلبد . كم هم نيستند از اين جوان هاي با استعدادي كه مي توانند از اين مصيبتي كه در طول تاريخ گريبانگير تالش شده ،  كه سرگذشت رهبران نهضت جنگل در پرده يي از ابهام باقي مانده است تحليل نمايند ؛ چگونه است رنگي ـ خود را همرنگ تاريخ نموده است ؟ خصوصن اينكه حتا«رنگ» را نيز شناسايي نموده  و در ذهن تاريخ بيرون كشيده شده است! و شايد بتوانند پژوهش ارزنده يي از خود بجاي بگذارند. چرا كه اين همه تالش در آن هفت ساله انقلاب جنگل از خود ايثار و رشادت و شجاعت به خرج داده اند . حال چه شد كه اين آلونك از آن بجاي مانده ؟ نياز به پژوهش دارد و در كنارش اغراق پا نويس شده ي عكس جاي تأمل دارد! كه چه كسي باز سازي اش كرده و دلايل باز سازي اش چه بود؟!باز به ما ارتباطي ندارد. من هم با توجه به نوار مصاحبه يي كه دست كم يازده سال پيش با جناب شمسي پور خشتاوني انجام داده بودم اسنادي در دست داشتم و در آن زمان  (سال 81) اين اجازه به من داده نشد! تا بازتابش دهم . زماني كه اين پروژه با عكس بالا منتشر شد خواستم  واكنش نشان دهم وباز موقعيت اش متناسب با آن نبود ،‌ تا اين كه چند هفته ي قبل حادثه يي روي داد وبه آرشيو رجوع و آن نوار را پياده كرده كه پيش روي شما قرار خواهد گرفت.

 

 

 

ادامه مطلب

مرگ تراژيك ميرزا

وچند توضيح لازم

ضمن سپاس بيكران از بازديدكنندگان فهيم ،  چندتن از دوستان گرامي از شيوه ي اطلاع رساني مقاله ي «مرگ تراژيك ميرزا كوچك خان» چندان راضي نبودند و اين شيوه را «يك سويه» دانسته و هر يك با نظرهاي مختلف ـ و در آخر از ما خُرده گرفته اند. عزيزي هم سخت دلگير شده بود كه چرا در كنار«مرگ تراژيك ميرزا كوچك خان»، ادامه اش را كه به مرگ حيدرعمواوغلي و«64 روز بعد از دستگيري اش» اختصاص داشت كه «اين دو مرگ روايت شده  ، مكمل هم اند مي بايست در كنارهم براي بازديدكنندگان به نمايش در بيايد» و گويا به نظر مي رسد ما به آنها جفا نموده ايم . شايد هم حق داشته باشند و صد البته كه دارند.

ادامه مطلب

اشاره :

مقاله يي كه ملاحظه مي نماييد بر آمده از قلم وزين سركار خانم مهري شيرمحمدي ، كه اصالتن از طرف پدري و مادري قزويني و در روستاي با صفاي «حصار خَروان»مي باشد. سال هاي سال است با مطبوعات قزوين حشر و نشر دارد  و چند سالي ست در گيلان و[...] مشغول به كار است و در همين چند ساله يي كه ساكن رشت بوده  ،‌بخوبي توانسته خود را با فرهنگ و آداب و رسوم گيلاني وفق دهد و سال گذشته نيز ويژه يي در خود رشت تحت عنوان «رشتَ اوخان» منتشر نموده است . آخرين اثري كه توليد نموده و هنوز به چاپ نرسيده ، نقد شعر و آثار شيون فومني ست كه اگر منتشر شود شايد خود گيلكان نيز در مي يابند كه اين بزرگ بانو ، چه قلم شيوايي دارد.ما به پاس احترام قلمش كه گيلان را به زيبايي نگريسته و مي نگرد ،‌ مقاله ي «از ورزا جنگ تا جنگ فريدون» را كه همزمان در دو ماهنامه ي معتبر كشوري به چاپ رسيده در اختيار بازديدكنندگان فهيم مان قرار مي دهيم و براي ايشان وهمسر محترم و فرزند دلبندش آرزوي موفقيت و سلامتي داريم:

از ورزا جنگ تا جنگ فريدون

تأملي در علل تكريم گاو در گيلان و پيدايش ورزا جنگ

(مهري شيرمحمدي)

روزگار گاو آهن سپري شده اما ردپاي گاوهاي گيلي در تمام روستاهاي شمال ايران هنوز باقي است و سمبل گاو، در ورزا جنگ (جنگ بين دو گاو نر) خود نمايي مي كند.

گاويه (در لاهيجان) ،‌گوشلوندان (در فومن) ، گالش كلوم (در اشكورات) ، گاوا ك ده در (صومعه سرا) ، كاگولتاش (cagvaltas) ، گالش خيل و گالش محله (در خوشابر طالشدولاب)گالش آباد (در رحيم آباد) ، گاميشبان (در ماسال) ،‌ گاوخوس(در عمارلو)، گاودل(از ييلاقات لويه رودبار) ، گاوده (در سراوان) ،‌گاوكده (در فومن)، گاو بنه (از محلات لاهيجان) ، گاچرا (از دهكده هاي چهارده لاهيجان) ،‌گاو ماست و گاوه سر (از دهكده هاي رانكوه املش) و گاوجاره (جزء بالامحله فومن)و حتي گاو رود (از رودهاي اطاقور لنگرود) اسامي است كه براي مسافران گيلان جالب توجه است . روستاها و مكان هاي زيادي هم با تركيبات واژه گاو در شمال ايران بوده اند كه امروزه تغيير نام داده اند . به عنوان نمونه گاواك ده هم اينك اسلام آباد خوانده مي شود و گاوده ، امام ده شده است .

 

ادامه مطلب

تعارفات پژوهشي[سياه كردن مجلات]

و نابودي تدريجي جوانان تالش!

پژوهشگري تالش ،روزي در جمع ، پند و پيامي داد كه هنوز آويزه ي گوشم هست . خصوصن در مواجهه به سرگذشت جوانان تالش كه امروز حتا به خودشان شك دارند. و آن اين بود:«...يكي از دهها شگرد افراد به ظاهر باستان گرا اين است تا جوانان با استعداد را در نطفه خفه ، قلم و بلوغ فكري شان را در انحصار خود در آورد...» و آن روز در پاسخ ام ،‌مطالبش را تا حدودي بازتر نمود و متعاقب آن گفتند :«... شايد جوان نداند آنچه را كه دارد به آن فكر مي كند و يا به اصطلاح دارند در قالب هاي مختلف تاريخي ،‌ادبي ، ‌هنري ، فرهنگي ، اجتماعي و...به آنها كمك مي كنند نوشته هايي بر اساس رونويسي شده از كتاب هاي مختلف و هدف دار است و در كنارش مسئول جريده يي هم اگر شناختي از پيرامون آنچه كه به دست او رسيده ،نداشته باشد هم آن جوان قرباني خواهد شد هم گرداننده آن جريده ـ و از كجا معلوم طرف با واسطه قرار دادن قلم اين يا آن جوان خواسته خود نشريه را زير سؤال ببردو...».

 

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 30